معنی پس دادن و ادا کردن قرض
حل جدول
فارسی به ایتالیایی
واژه پیشنهادی
نادیه
فرهنگ فارسی هوشیار
وام دادن (مصدر) وام دادن عاریه گرفتن.
فرهنگ عمید
وام،
* قرض دادن: (مصدر متعدی) وام دادن، عاریه دادن،
* قرض کردن: (مصدر متعدی) به وام گرفتن چیزی از کسی، وام گرفتن،
* قرض گرفتن: = * قرض کردن
عربی به فارسی
وام , قرض , قرضه , عاریه , واژه عاریه , عاریه دادن , قرض کردن
لغت نامه دهخدا
پس دادن. [پ َ دَ] (مص مرکب) بازدادن چیزی را که از کسی گرفته باشند. رد کردن چیزی گرفته از کسی را به او. خریده را بفروشنده بازگردانیدن و بهای داده را ستدن. ردّ. باز او دادن. وادادن. (زوزنی). استرداد. (زوزنی). || زهیدن. از برون سوی بیرون دادن به تراوش: این کوزه آب پس میدهد. این مشک نم پس میدهد. || خواندن متعلم درس فراگرفته را نزد مُعلم تا معلم داند که او آموخته است. درس را روان کرده به استاد خواندن. مقابل پیش دادن.
قرض
قرض. [ق َ] (ع اِ) وام. (منتهی الارب): من ذا الذی یقرض اﷲ قرضاً حسناً فیضاعفه له و له اجر کریم. (قرآن 11/57).
- امثال:
از نوکیسه قرض مکن.
قرض بغداد بد است، مثلی است مشهور در ایران که قرض دادن بغدادیان که سوداگران آنجای اند بسیار بد میباشد حتی که ازمدیون نویسانده میگیرند که اگر به وعده نرساند دو برابر بدهد:
راضی شده ام به قرض اگر هم باشد
میدانم اگرچه قرض بغداد بد است.
محمدقلی سلیم (ازآنندراج).
قرض، حیض مردان است، مثلی است معروف. (آنندراج).
قرض، شوهر مردان است.
قرض که ده بیست شد نان و گوشت مخور. (آنندراج).
|| هرچه پیش فرستاده شود از نیکی و بدی. و این بر وجه تشبیه است، و به کسر نیز آمده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).
قرض. [ق َ] (ع مص) بریدن. || مردن یا نزدیک مردن رسیدن. گویند: قرض رباطه، بمرد یا نزدیک به مردن رسید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || به چپ و راست پیچان و خمان رفتن. (منتهی الارب). گویند: قرض فی سیره، به چپ و راست پیچان و خمان رفت. || پاداش دادن. || وام دادن. || شعر گفتن. || روی گردانیدن از جائی و کرانه گزیدن از آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و از این باب است قول خدای تعالی: اذا غربت تقرضهم ذات الشمال، ای تخلفهم شمالاً و تقطعهم و تترکهم علی شمالها. (منتهی الارب).
معادل ابجد
1507